نسل ِ آیندۀ ایران را بیش از این  گمراه نکنیم

شیرینِ طبیب زاده

 

با پاراگرافی چند از کتاب ِ " نگاهی به کارنامۀ سیاسی ِ دکتر محمد مصدق"

نوشتۀ: دکتر جلال ِ متینی

 

قسمتی از متن ِ کتاب:

 

"اظهارنظر ِ فاتح در بارۀ قرار داد ِ نفت

 

فاتح عضو ِ بلند پایۀ ایرانی ِ شرکت ِ نفت ِ انگلیس و ایران که در جریان ِ مذاکرات ِ مربوط به لغو ِ قرار داد ِ جدید (قرارداد ِ جدید ِ دارس – روزنه )  بوده است می نویسد:

 

".....مخالفین ِ رژیم ِ بیست ساله مدعی هستند که لغو ِ امتیاز ِ دارسی با تبانی ِ قبلی ِ انگلیس ها بوده و برای ِ این بوده است که امتیازِ جدیدی طبق ِ تمایلات ِ انگلیس ها تنظیم گردد......در گذشته معلوم شده است که هروقت عدم ِ اطلاع و غفلت و بی مبالاتی در امور ِ کشور موجب ِ ضرر و زیانی شده است انتقاد کنندگان ِ بعدی از راه ِ حقیقت منحرف شده و برای ِ خراب کردن ِ مخالفین ِ خود تهمتهای ِ بی جائی به آنها زده اند و عامۀ مردم هم بدون ِ رسیدگی و تامل تهمتها ی ِ مزبور را قبول نموده اند. 

-------------------------------------------------------------------------------"

*****

 

جان کلام در همین جملۀ آخرخلاصه میشود، قبول ِ بدون ِ مطالعه و بی چون و چرای آنچه که برزبانها افتاد وباور رایج شد علی الخصوص اگراین باور با دید ِ و علاقۀ ما به نحوی همخوانی داشته باشد.  مضافا اینکه ما اعتقادی به بازنگری تاریخ نداریم و تجدید ِ  نظر را نوعی ضعف تلقی می کنیم و کسر شان بحساب می آوریم در حالیکه در کشورهای مترقی تاریخ مرتب در حال تکمیل شدن است.  با دریافتهای تازه و اسناد ِ قابل اطمینان ِ جدیدتر ممکنست بکلی دید ِ جامعۀ همیشه در جستجوی ِ حقیقت در مورد یک فرد سیاسی و عمل کرد ِ او و یا یک واقعه مهم تغییر کند.  مردمان ِ این جوامع به یافتن حقیقت برای اجتناب از تکرار ِ اشتباهات گذشته بیشتر مشتا قند و عشق میورزند تا وفاداری بشخص یا اشخاصی که ممکنست سالیان ِ دراز آنها را بعنوان قهرمانان ِ ملی ستایش میکرده اند. 

 

در همین امریکائی که ما در آن زندگی میکنیم با رها تاریخ ِ جنگهای ِ استقلال، جنگ ِ شمال و جنوب و سرکوب ِ سرخ پوستان بدلیل ِ یافتن اسناد جدید و یا تحقیقات ِ مستدل فرد یا افرادی تعدیل گشته و حقایق ِ تازه یافته  را به آنچه که در گذشته میدانستند  افزوده اند.  بسیاری از گوشه های تاریک و روشن شخصیتهای ِ بزرگ و خدمتگذار ِ امریکائی مانند جفرسون، لینکلن، تدی روزولت، فرانکلین روزولت، ترومن، آیزنهاور، کندی، مارتین لوتر کینگ، ریگان، ووووو بارها مورد ِ مطالعه قرار گرفته و چه بسا تغییرات ِ فاحشی با آنچه تا آنزمان معین در اذهان ِ عمومی جای گرفته ارائه گردیده  و کسی هم آنرا حمل بر غرض ورزی شخصی و  بخصوصی نکرده است و نویسنده و یا پژوهشگر مورد ِ اعتراض قرار نگرفته است چرا که آن شیفتگی و سر سپردگی ِ ابدی که در فرهنگ ِ ما بعنوان جلوه ای از ثبات ِ قدم و وفاداری که از صفات بارز ِ مردانگی و اخلاقی محسوب میشوند در فرهنگ ِ پوینده و حقیقت جوی غربی محلی از اعراب ندارند.

 

نمونۀ نسبتا اخیر در این مورد یافتن مدارکی بود که دال بر خیانت در زناشوئی ِ مارتین لوتر کینگ رهبر مورد ِ پرستش ِ اکثریت ِ سیاه پوستان ِ امریکائی بود. در جائی میخواندم که استاد محقق در دانشگاه ِ استانفورد که خود تصادفا از سیاه پوستان است و از ارادتمندان ِ کینگ مدتی مردد بود که آیا این خبر نا خوشایند را منتشر کند و دل ملیونها طرفدار ِ او را بیازارد و یا آنرا به بایگانی بسپارد و ندیده انگارد.  اما سرانجام او توانست بر تردید ِ خود غلبه کند و خبر را منتشر کرد.  اگرچه که این مسئله ربطی به عمل کرد ِ تاریخی مارتین لوتر کینگ ندارد ولی بهر حال در روشن شدن منش و شخصیت ِ این فرد بدون ِ شک بسیار موثراست.  کسی آن استاد ِ محقق را به صلابه نکشاند و آقا ی کینگ هم به حضیض ذلت ِ بعد از مرگ سرنگون نگشت.

 

 این نوع کاوشها ی مد لل و بی طرفانه و نه افشاگریهای ِ مفتضحانه و مغرضانه آن چیزیست که ما بعنوان یک ملت بایستی از آن استقبال کنیم و نه اینکه مانند همین کتاب نویسنده را با  هزار و یک تهمت نسبت به تحقیقی که بدون شک برای یافتن حقیقت انجام داده است و نه حب و بغض ِ شخصی، نادم و پشیمان کنیم و بهمین ترتیب چنان زهر ِ چشمی بگیریم که دیگران هرگز جرات ِ قدم گذاشتن در چنین معقولاتی را بخود ندهند. 

 

در مورد ِ وجودِ دموکراسی در زمان ِ حکومت دکتر مصدق بسیار خواند ه ایم و شنید ه ایم،  به قسمتهای کوتاهی از همین کتاب که اکثرا نقل قول هستند و گهگاه از جانب خود طرفداران دکتر مصدق؛ توجه کنید.  منظور مچ گیری نیست، مقصود یافتن حقیقت است و بیداری:  

 

تظاهرات ِ خونین ِ 14 آذر و بازتاب ِ آن در مجلس

 

--پس از بازگشت ِ دکتر مصدق، روز 14 آذرماه مجددا تظاهراتی به نام ِ دانشجویان راه اندازی شد....دسته هائی از پان ایرانیست ها و هواداران آیت اله کاشانی وارد ِ میدان شدند......به تاتر ِ سعدی و خانۀ صلح و محل ِ جمعیت ِ مبارزه با شرکتهای ِ استعماری – از مراکز ِ هواداران ِ حزب ِ توده – حمله بردند و آن گاه ادارۀ روزنامه های بدر و به سوی ِ آینده، نوید ِ آزادی و چلنگر .....پایکوب ِ مهاجمان گردید.  همین دسته به ادارۀ روزنامه های غیر ِ وابسته به حزب ِ توده مانند، فرمان، آتش، سیاسی و طلوع که به مخالفت با دکتر مصدق شهرت داشتند نیز هجوم بردند.....چلنگر در شمارۀ 18 آذر، مصدق را "پیر کفتار ِ خون آشام " خواند....(موحد، 1/393-394).

 

--" سرانجام پلیس برای ِ جلوگیری مداخله کرد و زد و خورد ِ خونینی آغاز شد و عدۀ زیادی از تظاهر کنندگان مقتول و مجروح و مصدوم شدند.  در این زد و خورد سرتیب دانشپور معاون ِ شهربانی به شدت مجروح شد و سرهنگ نوری شاد رئیس ِ کلانتری به قتل رسید.  چندپاسبان و درجه دار هم به قتل رسیدند " (عاقلی، روزشمار، 1/458).

 

-فرامرزی در مقاله ای که در روزنامۀ کیهان چاپ شد و جمال ِ امامی آن را در مجلس قرائت کرد در این باره نوشت:

 

"یک اعلامیۀ عجیب، عجیب ترین چیزی که من در عمر ِ خود دید ه ام. این اعلامیۀ روز ِ پنجشنبۀ  (اداره) کل ِ شهربانی بود.  این اعلامیه در همان شمارۀ روزنامۀ ما چاپ شده بود که خبر آتش زدن ِ چند خانه و غارت کردن چند ادارۀ روزنامه و چاپخانه را داشت و آن کارها را همان اهالی محترم کرده بودند که شهربانی کل از ایشان تشکر نمود.  بنابراین باید گفت که شهربانی کل کشور می خواسته چند خانه و ادارۀ روزنامه و کتابخانه یغما و سوزانده شود و اهالی ِ شرافتمند و میهن پرست ِ تهران در این باره باوی همکاری کرده اند.... (مذاکرات ِ مجلس ِ 16، 19 آذر 1330).

 

--نمایندگان ِ مخالف ِ دولت در مجلس موضوع را با شرح مطرح ساختند و دکترمصدق را به شدت مورد ِ حمله قرار دادند.

.......................................

...................................................

........................................................

 

اظهار ِ نظر ِ دکتر مصدق دربارۀ رویداد 14 آذر

 

".....پس اقدام ِ این آقایان اگر هم سوء ِ قصد نداشتند به ضرر ِ ایران تمام شد و من به هیچ وجه متا ثر نیستم اگر به بعضی از اینها صدمه ای وارد شده باشد زیرا هرکس برخلاف ِ نظامات رفتار بکند، اگر دولتی هست باید شدیدا جلوگیری بکند....."

 

مصدق در سخنان ِ خود در مجلس، مطلقا به موضوعهائی که در بارۀ حوادث ِ 14 آذر از سوی ِ نمایندگان مطرح شده بود پاسخی نداد.  نه به اعلامیۀ شهربانی ِ کل ِ کشور در بارۀ همکاری ِ مردم ِ شرافتمند و میهن پرست ِ تهران با پلیس، نه به حضور ِ چا قوکشهای ِ دولتی و لاتهای جنوب ِ شهر با چوب و چماق در این حادثه، نه به این که کامیونهای پلیس به این افراد چوب و چماق میدادند تا به محلهای معینی حمله ببرند و پلیس نیز عملا ار آنان حمایت می کرد، نه به استخدام ِ شعبان جعفری تقریبا کمتر از یک ماه پیش از حادثۀ 14 آذر به دستور ریاست ِ کل شهربانی و از محل ِ بودجۀ محرمانه، نه به حضور ِ شعبان جعفری و اعوان و انصارش در حمله به دفتر ِ روزنامه ها و ساختمانها، نه به این که چرا دفتر ِ روزنامه های مخالف ِ دولت اعم از وابسته به حزب ِ توده و غیر ِ توده ای ِ مورد ِ حمله و غارت قرار گرفته اند، نه به این که چرا تاتر ِ سعدی که موسسۀ هنری ِ بزرگی بود و نه باین موضوع که در روز ِ پیش از حادثه، روزنامۀ کیهان اطلاع داده بوده است که "تصمیم به تیرا ندازی با حضور ِ نخست وزیر گرفته شده است......". (آشتیانی زاده – پلیس درکامیون عقبشان بود).

 

تحصن ِ مدیران ِ روزنامه ها در مجلس

 

"--پس از این حادثه مدیران 21 روزنامۀ غیر توده ای، با صدور ِ دو اعلامیه، به دلیل ِ عدم ِ وجود ِ امنیت، به طور ِ دسته جمعی نخست در مجلس ِ شورای ملی و سپس در مجلس ِ سنا متحصن گردیدند.  در اعلامیۀ یکی از این دو دسته نوشته شده بود: " تا مو قعی که این اوضاع ِ هرج و مرج  ادامه دارد و دولت و قوای ِ شهربانی اجامر و اوباش را تحت ِ حمایت ِ خود قرار می دهد در خانۀ ملت متحصن باشیم....." (کوهستانی نژاد، 126-128).

 

تخویف و تحقیر ِ نمایندگان ِ مخالف ِ دولت

 

--دوسه روز بعد از این جلسه، برای تخفیف و تحقیر ِ نمایندگان ِ مخالف ِ دولت، عده ای بسیج شدند و با اتوبوس و کامیون به میدان ِ بهارستان آمدند و در برابر ِ مجلس، در حال ِ رقص جاهلانه، ولی به شیوۀ دسته های سینه زنی، مطالبی زشت علیه ی نمایندگان ِ مخالف به صدای ِ بلند می گفتند، بدین ترتیب که گروه ِ اول می خواندند  .....................

..............................

 

چند صفحۀ بعد:

 

مصدق: با این مجلس نمی توان کار کرد

 

--حسیبی در یاد داشت ِ 21 خرداد ِ خود نوشته است مصدق در لاهه می گفت " با این مجلس نمی توان کار کرد" .

 

--مکی مینویسد روز ِ 11 تیر که نزد ِ مصدق رفتم او با عصبانیت به من گفت: آقا این چه مجلسی است؟ (مجلس هفدهم – روزنه ) من هفتاد هشتاد نفر وکیل کت بسته تحویل ِ شما دادم، چرا اقدام به جمع و جور کردن ِ آنها نکردید که یک اکثریت ِ محکمی به وجود آورید، همان طور ی که در اواخر ِ دورۀ شانزدهم عمل می کردید؟......با ملایمت اظهار داشتم اولا نامۀ حضرت عالی به مجلس کار را خراب کرد.  ثانیا بهتر نبود خودتان در مراسم ِ افتتاح شرکت می فرمودید و به نمایندگان روی ِ خوش نشان می دادید؟  ( موحد، 1/452-453 ).

 

چند صفحۀ بعد:

 

دخالت ِ مجلس ِ شورای ِ ملی در قوۀ قضائیه

 

الف – در بارۀ  احمد قوام

 

--در جلسۀ 7 مرداد طرح ِ مادۀ واحده ای به منظور ِ تعقیب و مجازات ِ احمد قوام از سوی نمایندگان پیشنهاد شد و با اصلاحاتی در 12 ماده به شرح زیر تصویب شد:

 

مادۀ واحده – چون احمد قوام یکی از عوامل ِ موثر ِ قتل و فجایع ِ جریان ِ اخیر که منتهی به کشتار ِ دسته جمعی ِ روز ِ سی ام تیرماه 1331 و قیام ِ مسلحانه علیه ملت ِ ایران شده است تشخیص و مفسد فی الارض شناخته شده، علاوه بر تعقیب و مجازاتِ قانونی، به موجب ِ این قانون کلیۀ اموال و دارائی ِ منقول و غیر منقول ِ احمد قوام از مالکیت ِ او خارج می گردد (مذاکرات ِ مجلس ِ شورای ِ ملی، دورۀ هفدهم، 12 مرداد 1331).

.......................

.....................................

 

ب – در بارۀ قتل ِ رزم آرا

 

در 16 مرداد ماه طرحی سه فوریتی نیز د ر مجلس ِ شورا در بارۀ قاتل ِ سپهبد رزم آرا نخست وزیر ِ اسبق به تصویب رسید.  در نخستین طرح ِ پیشنهادی، اورا "مهدور الدم " خوانده بودند، ولی بعد آن را به صورت ِ زیر به تصویب رسانیدند:

 

مادۀ واحده – چون خیانت ِ حاجی علی رزم آرا و حمایت ِ او از اجانب بر ملت ِ ایران ثابت است بر فرض ِ این که قاتل ِ او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ِ ملت بی گناه و تبرئه شده شناخته می شود (مذاکرات ِ مجلس ِ شورای ِ ملی، دورۀ هفدهم، 22 مرداد 1331 ). 

 

مجلس سنا با لوایح ِ عفو خلیل ِ طهماسبی و مصادرۀ اموال ِ احمد ِ قوام مخالفت کرد و آن را خلاف ِ قانون ِ اساسی و قوانین ِ موضوعه دانست ( عاقلی، روزشمار، 1/475 ).  (مجلس سنا چند ماه بعد خود نیز تعطیل شد – روزنه ).

 

چند صفحۀ بعد

 

مصدق وزیر دفاع : پاکسازی در ارتش و شهربانی

 

-- مصدق در همان آغاز ِ دورۀ دوم نخست وزیری، رئیس ِ شهربانی، رئیس ِ ستاد ِ ارتش ، فرماندارنظامی تهران و چند تن ِ دیگر از افسران شهربانی را که در غائلۀ سی ام تیر ماه دست داشتند برکنار کرد (مانند پاکسازی پس از 28 مرداد - روزنه ) و   

پاکسازی ِ ارتش از افسران فاسد و تو طئه گر را در برنامۀ کار ِ خود قرار داد....این جریان ادامه یافت و شمار ِ بازنشسته شدگان تا آخر ِ شهریور ماه به پانزده تیمسار و یک صد و سی و شش افسر ارشد رسید.  اینها همه کمر به قتل ِ دکتر مصدق را بر میان بستند و در ماجراهائی که از این پس برای ِ براندازیِ مصدق صورت گرفت موثرترین نقش را بر عهده داشتند ( موحد، 2/565 ).

 

بازداشت ِ چند تن

 

"--سخنگوی ِ دولت در 21 مهرماه خبر ِ بازداشت ِ سرلشگر عبدالحسین ِ حجازی و برادران ی رشیدیان را اعلام کرد و گفت که آنها به معیت آقای ِ سرلشگر زاهدی و بعضی افراد ِ دیگر که دارا ی ِ مصونیت ِ پارلمانی هستند به نفع ِ یک سفارت ِ اجنبی مشغول ِ توطئه و تحریک بوده اند و افزود که دولت در موردِ افرادی که مصونیت ِ پارلمانی دارند مشغول مطالعه است تا اقدام ِ لازم معمول گردد" (موحدف 2/603 ).

 

تعطیل ِ مجلس ِ سنا

 

--یک روز بعد طرح ِ سه فوریتی  در مجلس ِ شورا به تصویب رسید که بر طبق ِ آن مدت ِ نمایندگی در هردورۀ قانون گذاری، چه در مجلس ِ سنا و چه در مجلس ِ شورا، به دوسال محدود میگردید وچون در آن تاریخ بیش از دوسال از افتتاح ِ آن دورۀ مجلس سنا می گذشت طبعا مجلس ِ مزبور منحل تلقی می شد.  نمایندگان ِ فراکسیون ِ نهضت ِ ملی سخت بر مجلس ِ سنا تاختند........

--با تصویب ِ این طرح تکلیف ِ سرلشکر زاهدی که سناتور بود نیز روشن گردید که دیگر مصونیت ِ پارلمانی ندارد...................................

 

مخالفت نمایندگان ِ جبهۀ ملی با تمدید ِ مدت ِ اختیارات

 

--تمدید ِ اخنیارات (اختیارات ِ دولت ِ دکتر مصدق – روزنه ) به سادگی به تصویب ِ مجلس نرسید.  همین که نامۀ نخست وزیر در بارۀ تمدید ِ اختیارا ت در مجلس خوانده شد، "مکی گفت با این وضع ار این مجلس استعفا می دهم "و استعفای ِ خود را روی ِ تریبون گذاشت و طی ِ یک مصاحبۀ مطبوعاتی  مصدق را به هیتلر تشبیه نمود و گفت مصدق مرتکب ِ اشتباهی می شود که زیانهای ِ فاحش و جبران ناپذیری برای ِ ایران دارد" (عاقلی، روزشمار، 1/479 ).

 

--چند نفر ِ دیگر از نمایندگان هم معترض به تمدید ِ اختیارات ِ دکتر مصدق بودند و مخالفت ِ خود را ابراز داشتند.  در جلسۀ 25 دی ماه ......دکتر بقائی نطق ِ مفصلی کرد و با تمدیدِ اختیارات ِ دکتر مصدق مخالفت نمود.

 

--یک هیئت ِ هفت نفری از مجلس که در آن کسانی چون شایگان و سنجابی و مکی عضویت داشتند نزد ِ مصدق رفتند تا " اورا از اصرار برای ِ تمدید ِ اختیارات منصرف سازند".  اما مصدق همچنان در نظر ِ خود تاکید نمود (موحد، 2/674/675).

 

--توده ایها نیز به مخالفان پیوستند.  روزنامۀ شهباز، مصدق را متهم کرد که " بساط ِ رسواترین اشکال ِ دیکتاتوری ِ فاشیستی را گسترده است".

 

مصدق: تهدید ِ مجلس، تصویب ِ اختیارات

 

روز 29 دی ماه بازار تعطیل شد و تظاهرات ِ شدیدی به پشتیبانی از دولت صورت گرفت و دکتر مصدق به نمایندگان گفت که باید هرچه زودتر تکلیفِ لایحۀ تمدیدِ اختیارات ِ اورا مجلس روشن کند والا مسئولیت ِ حفظ ِ انتظامات ِ کشور به عهدۀ مجلس خواهد بود (فاتح، 650).

 

موحد در بارۀ  تصویب ِ این لایحه می نویسد: " مجلس که در برابر ِ تهدید ِ دکتر مصدق به استعفا و ریختن ِ مردم به کوچه و خیابان قرار گرفته بود، اختیارات را داد......" (موحد، 2/890 ).

 

مکی در بارۀ اختیارات ِ مصدق می گوید:

 

"مصدق به خود ِ من گفت کاشانی و شاه را باید در قلعه ای محبوس و حفظشان کرد و هر زمان به وجودشان احتیاج شد مثل ِ پرچم آنان را به میان کشید، منظور ِ مصدق ایجاد ِ یک حکومت ِ دموکراتیک نبود، اختیاراتی که گرفته بود چرچیل دردوران جنگ ِ جهانی ِ دوم نداشت......"(مکی، 1/197 ).

 

چند صفحۀ بعد....

 

اشاره ای به چند لایحۀ مصوب ِ دکتر مصدق

----------------------

-----------------------------------

 

قانون ِ امنیت ِ اجتماعی

 

          تثبیت ِ قدرت ِ دولت با جلوگیری از فعالیت ِ مخالفان ملازمه داشت، از این رو دکتر مصدق برای ِ جلوگیری از تحریکات ِ مخالفان با استفاده از قانون ِ اختیارات به وسیلۀ دو همکار ِ حقوقدان ِ خود (شایگان و سنجابی ) قانون ِ امنیت ِ اجتماعی را تنظیم و تصویب کرد (آبان 1331 ).  این قانون به دولت اجازه میداد هر مخالف و یا هر کس را که خلاف ِ مصالح ِ دولت رفتار کند، به تبعید بفرستد.  در مجلس این قانون مورد ِ اعتراض قرار گرفت و دکتر بقائی آنرا " مقررات ِ آزادی کش " نامید ولی اعتراض ِ او با پاسخ ِ درشت ِ شایگان و سنجابی روبرو شد (صفائی، 238 ).

 

----------------------

-----------------------------------

 

........دکتر بقائی:

حالا با اجازۀ آقایان می خواهم یک قدری این قانون را تشریح کنم.....................

.........................................

 

مادۀ اول راجع به تعقیب ِ کسانی است که تحریک به اعتصابات و عصیان و نا فرمانی و تمرد و اخلال در نظم و آرامش می نمایند که طبق ِ این قانون آنها باید دستگیر شوند و تبعید شوند از شش ماه تا یک سال.......

 

مادۀ دوم – هرکس کارمندان ِ ادارات ِ دولتی و موسسات عمومی را وادار به اعتصابات و یا تحریک به اخلال در نظم و آرامش و یا تمرد و عصیان نماید و همچنین کسانی که در ادارات و موسسات و دادگاهها و دادسراها برخلاف ِ نظم و آرامش و انتظامات ِ داخلی رفتار  (درست توجه بفرمائید ) و یا با جنجال و داد و فریاد و یا به منظور ِ توهین و ارعاب و تحت ِ تاثیر قرار دادن ِ مراجع ِ اداری و قضائی  و یا جلوگیری از اجرای ِ قانون و مقررات، ازدحام و یا تحصن و یا هرگونه تظاهری نمایند فورا باز داشت و مجازات ِ مقرر در مادۀ قبل یعنی محکومیت از سه ماه تا یک سال تبعید برای ِ آنها تعیین می گردد و همین مجازات در بارۀ توطئه و مواضعه کنندکان برای ِ اعمال مزبوره دراین ماده و مادۀ فوق معمول خواهد شد و هرگاه مرتکب کارمند ِ دولت باشد در مدت ِ محکومیت به تبعید و اقامت ِ اجباری از اخذ ِ مزد یا حقوق نیز محروم خواهد بود......

 

مادۀ 5 – گزارشِ مسئولین ِ موسسات ِ عمومی و روسای ِ ادارات ِ دولتی و مراجع ِ قضائی همچنین مامورین ِ انتظامی معتبر است مگر خلافش ثابت شود. 

 

یعنی با این مادۀ پنجم یک دفعه تمام ِ کسانی که کار ِ دولتی دارند جزء ضابطین دادگستری میشوند.  معنایش اینست که وقتی یکی گزارش نوشت این گزارش سند ِ قانونی داری و باید متهم برود و خلافش را ثابت کند.............

.................................................................

........................................................................

شما را بخدا یک قدری فکر کنید ببینید چه می نویسد.  باور کنید در هیچ حکومتی یک چنین قانونی امضاء نشده است (دکتر ملکی : کی نوشته است ؟) و بند ه ماده را یک دفعۀ دیگر می خوانم (حاج سید جوادی : تحت ِ تاثیر قرار دادن یعنی چه؟ ).. 

(مادۀ 2 یک بار ِ  دیگر قرائت شد).

 

بقائی:  " هرگونه تظاهر"، ملاحظه بفرمائید هرکه را بخواهند طبق ِ این قانون بگیرند می توانند بگویند سرت را خاراندی تظاهر است، آب خوردی تظاهر است. 

 

قانونی که به این شدت بدون ِ داشتن استیناف و تمیز کسی را می گیرند بدون حقوق یک سال تبعید میکنند و از حقوق و زندگی اورا محروم میکنند با این وسعت و با این شمول، من تعجب میکنم....

 

من از آقایان ِ نمایندگان ِ محترم سئوام میکنم با کدام یک از شماها مشورت شده؟ با هر کس مشورت شده و موافقت کرده با این قانون بگوید. کسی جواب نمی دهد (دکتر ملکی – هیج کس اطلاع ندارد ).  معلوم میشود با هیچ کس مشورت نشده (شمس قنات آبادی – بنده یک دفعه این قانون را در یک ماه ِ پیش دیدم و گفتم خیلی ظالمانه است ).  بنده گمان نمی کنم در هیچ جای ِ دنیا و در هیچ زمانی وجود داشته باشد.  آخر شما بروید یاسای ِ چنگیز را بیاورید ترجمۀ فارسی هم دارد ترجمۀ فارسی اش را بیاورید باکمال ِ میل ما امضا می کنیم.  یاسای چنگیز هم چنین کاری را نکرده است که یک نفر گزارش بدهد که گزارش ِ او حتم الاجرا باشد بدون ِ هیچ استینافی آن وقت بگویند تو قصد ِ ارعاب داشتی......" (مذاکرات ِ مجلس ِ شورای ِ ملی، دورۀ هفدهم، جلسۀ 34، به نقل از مکی: " دکتر مصدق و نطقهای ِ تاریخی ِ او....چاپ ِ 1364، زیر نویس ِ 243-254 ).

 

--در 16 آذر " دکتر مصدق طی ِ نامه ای که به مجلس فرستاد به دکتر بقائی هشدار داد که در انتقاد از دولتی که با  پشتیبانی مردم روی ِ کار آمده است از سخنان ِ تند و نا دوستانه خود داری کند" (عاقلی، روز شمار، 1/477 ). 

 

قانون ِ جدید ِ مطبوعات : گرایش بسوی ِ دولت سالاری

 

--شاه در کتاب ِ ماموریت برای وطنم در دو جا مسالۀ مطبوعات را در دوران نخست وزیری دکتر مصدق مطرح ساخته است:

...مصدق اختیارات ِ مزبور را بیش از پیش برای ِ پیشرفت ی مقاصد ی شخصی ِ خود مساعد یافته و به اختناق ِ مطبوعات و توقیف ِ مدیران ِ جراید پرداخت (خاطرات، 369 ، 373 ).

 

--مصدق درجواب ِ شاه نوشته است:

.....مطبوعات هم در تمام ِ مدت ِ تصدی ِ من آزاد بودو بهترین  گواه، شماره های روزنامۀ داد ( به مدیریت ِ عمیدی نوری ) ست که هرچه مخالفین می خواستند می نوشتند و از طرف ِ دولت تعقیب نمی شد (خاطرات، 369 )، ونیز در جای ِ دیگر نوشته است : " وقتی نخست وزیر شدم به اطلاع ِ عموم رسانیدم هر قدر از من و دولت ِ من انتقاد کنند مورد ِ تعقیب قرار نخواهند گرفت...."

 

--محرمعلی خان مامور ی سرشناس ِ سانسور شهربانی نیز تائید میکند که دکتر مصدق در روز اول ِ زمامداری اش سانسور را لغو کرد. 

 

ولی یک ماه بیشتر از این دستور نگذشته بود که دکتر فاطمی معاون ِ نخست وزیر و سخنگوی دولت مرا (محرمعلی خان ) را احضار کرد و یک صفحه کاغذ به سوی ِ من دراز کرد و گفت: محرمعلی خان، اینها روزنامه هائی هستند که اجازۀ انتشار ندارند.  همین الان می روی چاپخانه ها یشان را پیدا میکنی و جلوی انتشار شان را می گیری.  این حکم ِ قانونی ِتوقیف ِ آنهاست......(بهزادی، 526-528 ).

 

--------------

--در بخش ِ نهم دیدیم که در فاصلۀ 23 تیر تا 14 آذر دوبار روزنامه ها به شدت موردِ هجوم قرار گرفتند، " ده تا بیست تا " توقیف شدند و در 14 آذر نیز ادارۀ روزنامه های مخالف ِ دولت اعم از توده ای و غیر تود ه ای غارت شدند که در صورت جلسۀ مذاکرات ِ مجلس ِ شورا این موضوع به شرح آمده است.  به همین جهت بود که بیش از 20 تن ازمدیران  ِ جراید ِ غیر ِ تود ه ای به علت ِ نداشتن ِ امنیت ِ جانی در مجلس شورا و سنا متحصن شدند. 

 

-با توجه به وضع ِ حاد ِ مطبوعات، یکی از اولین لوایحی که مصدق با استفاده از " اختیارات " مورد ِ تصویب قرار داد قانون ِ جدید ِ مطبوعات بود.

 

کوهستانی نژاد نوشته است :  " وقتی که پیش نویس ِ این قانون برا ی ِ نظر خواهی منتشر شد و هم پس از اعلام ِ طرح ِ نهائی ِ آن ( یعنی اولین قانون ِ مطبوعاتی مصدق مورخ ِ 11 آذر 1331 ) اعتراضهای ِ گسترده ای در بارۀ آن به عمل آمد و هنور بیش از سه هفته از اجرای ِ آن نگذشته بود که به فاصلۀ  سه روز دو متمم به قانون ِ مزبور اضافه شد.  برطبق ِ تبصرۀ مادۀ 43 این قانون:

 

روزنامه هائی که بر طبق ِ این ماده توقیف می شوند نمی توانند به اسامی ِ دیگر و با همان سبک و اسلوب منتشر شوند.  در صورت ِ تخلف از این ماده، روزنامه یا مجله ای که به جایِ روزنامۀ توقیف شده انتشار یافته است نیز به ترتیب ِ فوق توقیف می شود و کسانی که روزنامه یا مجلۀ خود را به جای ِ روزنامه یا مجلۀ توقیف شده منتشر نمایند به حبس ِ تادیبی از یک ماه تا سه ماه و جریمۀ نقدی از پانصد تا هزار ریال محکوم می شوند و اجازه نامۀ آنان با طل می گردد .

.......................................

..........................

--موضوع ِ قابل ِ توجه آن است که " پس از وقایع ِ نهم اسفند 1331 – در دوران نخست وزیری ِ مصدق – تعدادی از جراید به دستور ِ دولت توقیف شدند، ولی دادگاه روزنامه های ِ مورد ِ بحث را یه علت ِ فقدان ِ دلیل ِکافی از اتهامات ِ منتسب مبرا دانست و حکم ِ رفع ِ تو قیف داد.  اما علی رقم ِ  رفع ِ تو قیف ِ جراید، مدیران ِ برخی از آنها به استناد ِ مقررات ِ حکومت ِ نظامی کما کان در بازداشت بودند که یکی از آنها همان عمیدی ِ نوری مدیر ِ روزنامۀ داد بود.  آنان در 20 اردیبهشت 1332 اعتصاب ِ غذا کردند....( همان ماخذ، 161، 162).

 

-کوهستانی نژاد در یک نتیجه گیری در بارۀ قانونهای ِ مطبوعت ِ دورۀ مصدق می نویسد: " .....مفاد ِ آنها نمایشگر ِ گرایش به سوی ِ دولت سالاری و قدرتمند نمودن ِ هرچه بیشتر ِ نهاد های ِ اجرائی ِ دولتی در بر خورد با مطبوعات می باشد" (همان ماخذ، 163).

 

چند صفحه بعد:

 

اصلاح ِ قانون ِ دادگستری:

سلب ِ صلاحیت از قضات

 

دکتر مصدق نوشته است : " در وزارت ِ دادگستری هم به دلایل ِ فوق هیاتی به پرونده های ِ عده ای از قضات رسیدگی نمود و از عده ای که متجاوز از دویست نفر بودند سلب ِ صلاحیت شد " (خاطرات، 281 )

 

دکتر موسوی که درزمان ِ لطفی وزیر ِ دادگستری، قاضی بوده است، در نادرستی این لایحه نوشته است:

................................................

......................................

..........................

 

کمیسیون ِ تصفیۀ دادگستری – چون طبق ِ قانون ِ  اساسی و قوانین ِ دیگر، قضات ِ دادگستری از استقلال بهره مند بودند و تغییر و یا عزل ِ آنها به خصوص در مورد ِ قضات ِ دیوان ِ کشور که هدف ِ اصلی لطفی (وزیر ِ دادگستری ِ دکتر مصدق – روزنه ) بود، به صورت ِ عادی امکان پذیر نبود، لطفی در لایحه ای که به امضای دکتر مصدق رساند، اختیار گرفت که کمیسیونی برای ِ تصفیۀ قضات تشکیل دهد تا در غیاب و بدون ِ اطلاع ِ قضات، در مورد ِ هر قاضی که لطفی بخواهد رسیدگی کند و رای ِ غیابی ِ خود را بدون محاکمه و بدون ِ اطلاع ِ قاضی اعلام دارد.  و لطفی به استنادِ آن رای، با آن قاضی به هر نحوی که مقتضی می داند رفتار کند: یا اساسا ازخدمت ِ دولت اخراج کند، یا رتبۀ اورا به رتبۀ اداری تغییر دهد و کار ِ اداری به او بدهد و یا اینکه او را باز نشسته کند.........

...............................................

.......................

 

کمیسیون ِ تشکیلات ِ جدید ِ دادگستری – کمیسیون ِ تصفیۀ قضات........در مورد ِ قضات،  دیوان ِ کشور به هیچ وجه تن به در خواستهای لطفی نداد.  چون لطفی پس از مدتی کلنجار رفتن با کمیسیون ِ تصفیه، در مورد ِ قضات ِ کشور از تحقق ِ خواستۀ خود به وسیلۀ این کمیسیون مایوس شد، به فکر ِ چارۀ دیگری افتاد و آن، تشکیل ِ کمیسیون ِ جدید بود به نام ِ کمیسیون ِ تشکیلات ِ جدید ِ دادگستری و در خواست ِ تنظیم لایحه ای از این کمیسیون برای انحلال ِ دیوان کشور.

 ........................

............................................

به موجب ِ این طرح به وزیر ِ دادگستری اختیار داده میشد که دیوان ِ عالی کشور را منحل کند و دیوان ِ کشور ِ جدید به میل ِ خود تشکیل دهد.  به جای قضات ِ قبلی هرکسی را که خود مقتضی  بداند به ریاست ِ کل، دادستانی ِ کل، ریاست ِ شعب و سایر ِ مناصب ِ قضائی ِ دیوان ِ کشور منصوب کند.  کاری که حتی بر خلاف ِ قانون ِ اساسی هم تلقی میشد و وزرای ِ گذشتۀ دادگستری فکر ِ آن را هم از خاطر نمی گذراندند.......(دکتر موسوی، 155-159).

....................

............................................

 

--دکتر مصدق.....در طرح ِ اصلاح ِ سازمان ِ قضائی، دیوان ِ کشور و دادگاه ِ انتظامی را منحل کرد و شماری از قضات با صلاحدید ِ لطفی وزیر ِ دادگستری با زنشسته شدند.  در سازمان ِ قضائی ِ دادرسی ِ ارتش زیر ِ نظر ِ کمیسیونی..... تغییراتی داده شد.  چند سازمان ٍ قضائی ِ ارتش منحل شد و قضات ِ غیر ِارتشی نیزدر دادرسی ارتش شرکت جستند.  اما این گونه اصلاحات، جز افزایش ِ ناراضیان حاصلی نداشت و بر شمار ِ مخالفان ِ دولت افزود (صفائی، 238-239 ).

 

کاپیتولاسیون : دادن ِ مصونیت ِ سیاسی به تکنیسین های ِ اصل چهار ِ ترومن

 

دکتر مصدق در سفر ِ به امریکا برا ی ِ گرفتن کمک از " اصل چهار ِ ترومن " ویژۀ  کارهای ِ عمرانی و کشاورزی و جنگلبانی و بهداشتی وعدۀ یک کمک ِ 23 میلیون دلاری گرفت.

 

--یک ماه پس از بازگشت ی مصدق ( از امریکا )، هیاتی به ریاست ِ ویلیام وارد.....به ایران آمد.  وارن ریاست ِ اصل ِ چهار رابر عهده گرفت.  ......یکی از شرایط ِ عمومی ِ اصل چهار برای ِ کمک به کشورهای ِ عقب مانده، تحمیل ِ نوعی مصونیت برای ِ کارکنان ِ آن بود.  دولت ِ ایران هم این شرط را پذیرفت (بهمن ماه 1330 ) .  متن ِ قرار داد ِ اصل ِ چهار هرگز منتشر نشد، ولی در چند روزنامه نسبت به مصونیت ِ سیاسی کارکنان ی اصل چهار اعتراض شد و دولت پاسخی نداد (صفائی، 206).

 

در صفحات ِ بعد:

 

دکتر مصدق: هرکه بتواند کودتا کند با لگد اورا بیرون میکنم

 

--مکی در جای ِ دیگر می گوید:

 

--شاه به من گفت با حذف ِ دو میلیون بودجۀ دربار، من امسال ناچار شده ام در نوروز به جای ِ یک پهلوی که هرسال به کارکنان ِ دربار عیدی می داده ام، نیم پهلوی بدهم، آن هم ازراه ِ فروش " کادوهائی که برای ِ عروسی به من داده اند....".  وی می افزاید " وقتی برگشتم نزد ِ مصدق به او گفتم :  آقای دکترمصدق! این شخص تا حالا مثل ِ موم در دست ِ شما بوده و هرچه گفتید انجام داده، حالا چرا بودجۀ دربار را زدید؟... .کاری نکنید که برود و با خارجیها سازش کند و با یک کودتا شما را سرنگون کند، گفت: "آن کسی که بتواند کودتا کند من با لگد او را بیرون می کنم "  . همین مطلب را به دکتر معظمی و همین طور به ذکائی و یکی از وکلا ی ِ دورۀ چهارم و هفدهم هم گفته بود.  آن وکیل به مصدق گفته بود: آقا احمد شاه پنج رئیس الوزرا را عوض کرد....این که دیگر از او بدتر نیست.  شما اگر مجلس را منحل کنید مسلم بدانید که شما هم به سرنوشت ِ رومانوفها دچار خواهید شد.  خلاصه مصدق این قدر مغرور بود " (مکی، 1/196 -197 ).

 

درصفحات ِ بعد:

 

نقش ِ دکتر فاطمی در روزهای ِ بحرانی

 

--دکتر فاطمی وزیر ِ خارجه و سخنگوی ِ دولت در سر مقالۀ باختر ِ امروز در 25 مرداد، به شدت به شاه حمله برد و " دربار ِ محمد رضا شاه را " قبله گاه ِ هرچه دزد، هرچه بی ناموس، هرچه واخوردۀ اجتماع ....و تنها تکیه گاه ِ خارجیان و نقطۀ اتکای ِ سفارت ِ انگلیس خواند....." 

 

--عصر ِ روز ِ 25 مرداد میتینگی از سوی ِ جبهۀ ملی و احزاب و اتحاد یه های هوادار مصدق در میدان بهارستان تشکیل شد که در آن دکتر شایگان و دکتر فاطمی و زیرک زاده و رضوی سخن گفتند.  فاطمی " از جنایات ِ دربار ِ پهلوی " و " فرزند ِ عامل ِ قرار داد ِ (نفت ) " یاد کرد.  دکتر شایگان با اشاره به " فرار ِ شاه " گفت : " متاعی که قرار بود به تهران بیاید به بغداد رفت " .  قطعنامۀ میتینگ شامل ِ پشتیبانی ِ از دولت ِ مصدق....و مجازات ِ خائنین در محکمۀ مخصوص و بالاخره تشکیل ِ

شورای ِ سلطنت و یکسره کردن ِ تکلیف ِ شاه فراری بود...."

 

--حملات ِ روزنامه ها ادامه داشت .  فاطمی در باختر ِ امروز ِ 26 مرداد نوشت : " برو، ای خائن....، برو ای اسیر ِ ارادۀ اجنبی که تاریخ ِ جنایت آمیز ِ دودمان ِ سی سالۀ پهلوی ر ا تکمیل کردی......".   در آن روزها در سر مقاله ها ی ِ باختر ِ امروز، از شاه با القابی چون " وطن فروش " ، سردستۀ جنایتکاران" ، " سرکردۀ اجانب "، و ازدربار با عنوانهای " کانون ِ فساد"، " مرکز ِ فحشا " و " هیولای ِ شهوت " نام برده میشد (موحد، 2/803-804-812 ).

 

در جائی دیگر:

 

سپس مصاحبه کننده از دکتر سنجابی می پرسد:

 

مطابق ِ قانون ِ اساسی ِ ما در غیاب ِ مجلس شاه حق ِ صدور ِ فرمان ِ عزل ِ نخست وزیر را دارد، مگر این طور نیست؟

ج – دارد.

س - چطور دکتر مصدق متوجه این موضوع نبود؟

ج – مصدق میگفت که چون مجلس به من رای داده و چون ملت پشتیبان ِ من است و در سی ِ تیر ِ سال ِ پیش با قیام ِ مردم بر سر ِ کار آمدم شاه نمی تواند فرمان ِ عزل ِ بدهد.

 

در صفحات بعد:

 

دکتر مصدق: مجسمه ها را پائین بیاورید

.....................

.................................................

 

دکتر مصدق در محکمۀ نظامی از این اقدام ِ خود دفاع کرد و اظهار داشت:

 

شخصِ بنده به هیچ وجه عقیده به مجسمه نداشته ام.   و مجسمه در قانون ِ شرع ٍ ما حرام است....صاف و صریح عرض میکنم که من با مجسمه نه فقط از این نظر که خلاف ِ مذهب است و من فرد ِ مسلمانی هستم که باید تبعیت ازمذهب ِ خود بکنم، بلکه شخص ِ خودم به هیچ وجه ِ من الوجوه به مجسمه عقیده نداشتم.....حالا اگر در قانون جزا یک همچنین عملی باشد که راجع به مجسمه  برداری ، راجع به مجسمۀ شاه ِ فقید ( در میدان بهارستان ) یک مجازاتی هست....بنده آن مجازات را از جان و دل قبول می کنم....." (بزرگمهر، مصدق در محکمۀ نظامی، 634-635 ).

 

*************

 

سرکوب ِ مخالفان؟ براه انداختن ِ تظاهرات ِ دولتی؟ بستن ِ مجالس دوگانه؟ سلب ِ صلاحیت از قضات؟ انحلالِ ِ دیوان ِ عالی ِ کشور؟ بستن ِ مطبوعات؟ حکومت ِ نظامی مدام؟ رفراندم؟

 

................قوام السلطنه، مفسد ِ فی الارض؟ رزم آرا، مهدور الدم؟ مجسمه در قانون ِ شرع ِ ما حرام است؟

 

و هزاران ِ نکتۀ دیگر که از حوصلۀ این مقاله کوتاه خارج است، بایستی کتاب را خواند و وجدانا قضاوت کرد، آیا این بود حکومت ملی ِ دموکراتیک ِ مردمی ِ ماکه بخصوص در سالهای ِ اخیر افردی یا حقیقتا با باور ِ قلبی و  یا تنها برای هرچه بیشتر کوبیدن رژیم گذشته با برگزاری سمینارها و کنفرانسها و نمایش ِ فیلمها از آن مرتب مدینۀ فاضله ای میسازند که بنظر میرسد بیشتر بازتاب ِ آرزوهای ِ قلبیشان باشد تا حقیقت؟   نسل آینده بایستی عین حقیقت را،تا آنجا که ممکنست، بداند نه بازتاب بعضا متعصبانۀ عاشقان ِ فرد ِ بخصوصی را.  هیچ کس نباید این حق را بخود بدهد. 

 

تصور ِ اینکه این نوشته ای است از سر بغض و کینه،  تائید ِ همان نکاتی است که در ابتدای ِ مقاله صمیمانه به آنها اشاره کردم یعنی اینکه هر که با من نیست بقول معروف بر من است. ای کاش  از آن کسانی نباشیم که بی رحمانه شلاقشان فرود می آید حتی بر خاک ِ استخوان هموطنی که دیگر نیست.  

 

بسیاری از کسانی که نام خوششان بدرستی مانده است و بسیاری از آنان که با دروغ و سفسطۀ مخالفانشان بیرحمانه مترود شده اند و بکلی فراموش،  بدون شک روزی،  در درازای ِ تاریخ،  بجهت ِ هر قدم ِ مثبت ِ کوچکی که در راه ِ خدمت به ایران بر داشته اند جای ِ شایستۀ خود را در قلب انسانهای بی غرض و اهل ِ تحقیق خواهند یافت اما چه برازنده و عاقلانه است اگریاد بگیریم ودر هیچ موردی  بسادگی مرعوب ِ "هیاهوی ِ بسیار برا ی ِ هیچ " نشویم.    

 

.  تجربه نشان داده است که هر قدر بیشتر برای ِ گُل بی خار نشاندادن شخصیتی غلو کرده ایم خلایق را برای ِ کشف ِ ضعفهای ِ آن فرد بیشتر تشویق نمود ه ایم.  بزرگانی از این معرکه جان ِ سالم بدر می برند که قضاوت در موردشان حتی الامکان عادلانه بوده است.  ایران و سرنوشتش را بایستی بیشتر از اینها دوست بداریم.